سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه پاسخ‏ها همانند و در هم بود ، پاسخ درست پوشیده و مبهم بود . [نهج البلاغه]

تلنگر

زن مهربان با ایمان و خویش دوستی بود. خدای رحمتش کند یکی از نزدیکان را که چند روز پیش به دیار باقی هجرت کرد می گویم.اهل مسجد و نماز جماعت و جمعه و دعا بود. ولی به نظر من امتیاز ویژه آن مرحومه مهربانی و حسن خلق و دلسوزی برای همه بالاخص نزدیکان بود. کاش ما بیشتر به او سر زده بودیم.اتگار معمولا دیر خبر شده و باید افسوس بخوریم. او رفت ولی به ما گفت که صله رحم میراث انبیاست. غافل نشویم چوون این بانگ رفتن برای همه خواهد آمد. تا دیر نشده همدیگر را دریافته و یتیمها و درمانده ها را فراموش نکرده واز کنار فقیران بی توجه رد نشویم. مطمئن باش که فردا باید پاسخگوی شکم گرسنه و دل شکسته و صورت سرخ شده و کودک به مدرسه نرفته باشیم . بلند شو دیر نشه .عمه و خاله وعمو دایی مادر که زنده اند.بلند شو دیگه فردا پشیمان میشی. انگار یکی داره در میزنه. شب خوش




علی ::: جمعه 88/2/18::: ساعت 7:54 عصر

دروگبا

نمیدانم اهل فوتبال هستید یا نه؟یا از اهمیت جام باشگاههای اروپا آگاه هستید یا نه؟ حتما از اهمیت پول در جوامع غربی با خبرید.لابد تماشاگران انگلیسی را هم می شناسید.امسال بازی ماقبل فینال جام باشگاههای اروپا بین بارسلونا از اسپانیا و چلسی از انگلیس برگزار شد. در جامعه اقتصاد محور غرب که همه چیز با عیار پول محک می خورد برنده شدن در این بازی مساوی با دهها و گاهی صدها میلیارد دلار می باشد. در این بازی چلسی با اشتباهات مشخص داوری بازی را در دقیقه پایانی واگذار کرد.واقعا که فشار وحشتناکی است. در پایان بازی بازیکنن چلسی به سمت داور هجوم بردند .و بعضی از جمله دیدیه دروگبا مهاجم سیاه پوست و آفریقایی این تیم در برخورد با داور از کلمات نامناسب استفاده کردند. بعد از این بازی دروگبا نامه ای نوشته واز بابت کار خود پوزش خواست .او گفت درست است که داور اشتباهات زیادی مرتکب شده و با این کار وی تیم ما در دقیقه آخر تمام اندوخته های خود را از دست داده و ما را از حالت عادی خارج کرده بود ولی ما حق اینگونه اعتراض را نداشته و نباید در جلو دوربینهای  تلویزیونی که هزاران کودک که من الگوی آنان هستم پای تماشای آن نشسته اند همچو کاری کنم . لذا از همه مخصوصا کودکان پوزش طلبید.

این قابل توجه ما باید باشد که مبنای کارمان اقتصاد هم نیست.هزاران ادعا داریم و از همه ایراد می گیریم و خود را برتر از همه میدانیم.بیاییم 1- سعی شود کمترخطا کنیم2- اگر خطا کردیم توجیه نکنیم بلکه هم از مردم و هم از خالق عذرخواهی کنیم.3- یادمان باشد دنیای محل آموزش است حتی از یک مسابقه فوتبال و از دروگبا از راه دور می توان آموخت. تا فینال خدانگهدار




علی ::: جمعه 88/2/18::: ساعت 7:53 عصر

همه افراد در زندگی روزمره مشکلات بزرگ یا کوچک دارند.یکی مشکل مالی و دکد مشکل شغلی و دیگری ممکن است مشکل ارتباطی و یا خانوادگی داشته باشد.مهم این است که با مشکلات چطور برخورد شود. اتفافا تفاوت عمده افراد در نوع نگرش و نحوه برخورد با اینگونه مسائل است.مراحل برخورد :اول مشکل را قبول کنیددوم آن را درست تحلیل کنیدبعد برای حل آن برنامه ریزی کرده و سپس برای رفع آن تلاش کنید. با شما هستم .توجه کنید.مطمئن باش ارزشش را دارد. فقط خودت را باور کن و قدری از دایره تنگ خودبینی و دایره تنگتر نگرش سیاه و سفید بیرون بیا. دنیای زیبایی است نه؟ خوب ادامه بده و نتایج را ارزیابی کن .


علی ::: پنج شنبه 88/2/17::: ساعت 1:6 صبح

امروز همه همکاران در دفتر کار من گرد آمده بودند تا با سیستم پرتال آشنا شوند. کلاس خوبی بود. بازهم ما و شیطنتهای زمان دانش آموزی که در گوشه و کنار کلاس خودنمایی می کرد. از شبکه مربوطه و کاربرد و کارآیی های آن در بهبود و سرعت بخشیدن به کارها با خبر شدیم. یکی از همکاران گفت کاش جایی هم برای درد دلهای همکاران پیش بینی میشد.حرف خوب و درست و قابل تاملی بود.کاش طوری بود که همه در کمال آرامش و صداقت و بر اساس فطرت پاک انسانی افکار و دردهای درونی خود را بیان می کردند.چون سخن که از دل برآید لاجرم بر  دل نشیند.. االبته چند شرط دارد :1- همه درد دارند.2-درد را از ضغف جدا باید کرد آدم قوی درد دارد و آدم ضعیف شکایت3-قدری باید درد را هم تحمل کرد.4-اولین فردی که باید به فکر درمان باشد خود فرد است 5- زمان بیان درد بسیار مهم است . 6-شما درست و منطقی و در موقع مناسب درد خود را بگویید قطعا درمان پیدا میشود چون نبود پادزهر آن دور از حکمت خداوند است . قدمی بردار ....دیدی .....؟

دلم گنجینه صد رنج و درده                                                                       خوراک شو و روزم آه سرده

مثه هیمه بلیطی گر گرته                                                                        تیم پر خین و رنگم زرد زرده                 شب خوش




علی ::: چهارشنبه 88/2/9::: ساعت 12:27 صبح

دیشب در پایان برنامه دو و پیاده روی شبانه در پارک نزدیک منزل صدای گریه بلندی توجه مرا به خود جلب کرد. صاحب آن مرد جوانی بود که با لباس کار روی نیمکت پارک نشسته بود. دور و بر خود را نگاه کردم هیچکس متوجه او نبود . یا نمی شنیدند و یا .....نزد او رفتم سلام کرده و رخصت گرفته و کنارش نشستم.در زیر نور لامپ بالای سرمان قطرات اشک تمام صورت ود را در بر گرفته و خیس کرده بود.خودم را معرفی کرده و گفتم که روانپزشک هستم .از مشکلش پرسیده و علت گریه اش را جویا شدم.گرچه ادر ابتدا از حضور من قدری هم ناراحت شده بود ولی با معرفی من خودش را جمع کرده اشکهایش را پاک نموده و سرش را بالا آورده و نگاهش را در نگاه من که به خیره شده بودم انداخت و با تعجب گفت خدا وکیلی راست می گویی؟ گفتم بله دلیلی ندارد به شما دروغ بگویم و خودم را کاملتر معرفی نموده و ضمنا گفتم که قصد مزاحمت ندارم و اگر ناراحتی بروم.او با عذرخواهی گفت نه نه شاید خداوند شما را فرستاده.باب سخن را با او باز کرده و از مشکلات و دلیل گریه اش پرسیم . گفت که به آخر خط رسیده و دیگر تحمل ندارد.گفت که 22 سال دارد و کارگر پیتزافروشی روبروی پارک و ماهانه دویست هزارتومان حقوق دارد .در 15 سالگی فهمیده که با نامادری زندگی میکرده و مادرش قبلا طلاق گرفته است .او گفت که مادرش از ازدواج با مجدد با یک فرد معتاد یک فرزند داشته واز او هم جداشده است.پدر و مادر همه از او پول می خواهند . مادر کرایه خانه ندارد و پدر بیمار و نامادری بداخلاق است .و گفت آیا من با این وضع آینده ای دارم؟آخر خود من چه می شوم آیا می توانم هیچ امیدی به اینده داشته باشم .قدری با او صحبت کردم تا آرام شده و لبخند کم رمقی بر لبانش نشست. من هم خوشحال شدم . آدرس خود را به او داده و گفتم........حدود 40 دقیقه گذشت .بلند شده و با بدن سرد شده و با گامهای سنگین و دل غمگین پارک رنگین را به سوی خانه ترک کردم.هنوز در شهر آمد و رفت ادامه داشت. به خانه رسیدم. ..........اخبار آمریکای جنوبی داغ بود. از احوال چاوز به راحتی با خبر شدم . مسعود شجاعی گل کاشته بود. بایر مونیخ داغ شکست از بارسلونا را فراموش کرده بود. پرس تی وی هنوز از غزه می گفت. برنامه نود را هم که نگو و نپرس انگا که تنها مشکل ما فوتبال است.و ما هیچ مشکل دیگری نداریم . مثل اینکه تنها مشکل ما نرفتن به جام جهانی است . خسته بودم و غم خسته ترم کرد و خوابم برد. در میان خواب در حالیکه غمگین از جایی رد می شدم مادر بزرگ مهربان دلسوز مرحومم را در خواب دیدم . عینک زده بود در حالیکه  در تمام دوران زندگی عینکی بر چشمش ندیدم. شاید دنبال چیزی می گشت. سر در دامانش گذاشته و مثل زمان حیاتش به چهره زیبا و یاس گونه اش نگریسته و سیر گریه کرده و صبح با آرامش ....بیدار شدم.


علی ::: سه شنبه 88/1/25::: ساعت 11:12 عصر

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 40


بازدید دیروز: 6


کل بازدید :83384
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<