سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمان داد تا زبان سریانی را یاد بگیرم . [زیدبن ثابت]

تلنگر

نزدبک ظهربود که از درمانگاه بیرون آمده و به سمت ماشین خود رفته تا راه منزل را در پیش بگیرم.در پارک حاشیه ای مورب کنار خیابان یک ماشین دیگر پشت ماشین من آنهم در راستای خودرو بنده پارک شده بود که مانع جابجایی وسیله من شده بود چند دقیقه ای صبر کردم ولی از راننده آن خبری نشد،در این فرصت متوجه دور وبر خود بودم ودر کار خلق کنجکاوی میکردم که نگاهم به دو پلیس جوان افتاد که برای ماشبنهای متخلف برگه جربمه مینوشتند و زیر برف پاک کن خودروها میگذاشتند.یکی از آنها برگه جربمه را نوشته و زیر برف پاک کن خودرویی گذاشت که پشت ماشین من خلاف پارک کرده بود.من کماکان ایستاده بودم که صاحب آن وسیله نقلیه بیاید و ماشبن خود را از پشت خودرو من بردارد تا من بتوانم  بروم و پلیس نیز فقط  جربمه آری فقط برگه جربمه مینوشت.در همبن حال خانمی سوار برپراید آمد و پشت ماشین کناری و بطرز بسیار نامناسب که ثلث خیابان را نیز مسدود  کرده بود پارک کرد و دو طفل خردسال خود را در ماشبن رهاکرد و با پلیس حرف زد و به داخل درمانگاه شلوغ رفت.پلیس هم از ماشین بعد از او شروع به نوشتن برگه جریمه کرد،کلی طول کشید و از دو راننده خبری نشد.قدری از این تبعیص ناراحت شدم در حالیکه برای من فرقی نداشت.نزد پلیس رفتم و مودبانه گفتم چرا ماشین دوم را نه تنهاجربمه نکردی بلکه برای کار خلافش اجازه دادب.نگاهی به من کرد حق به جانب وگفت اینجا چی میکنی و من قضیه را گفتم که ناگهان راننده ماشین پشت سرمن آمد و پلیس با لحنی تحکم آمیزدگفت حالا که راه باز شد برو




علی ::: جمعه 93/7/25::: ساعت 11:24 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4


بازدید دیروز: 8


کل بازدید :80434
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<