سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا شیفته دلداده بدان که نام نیکش بر زبانها افتاده [نهج البلاغه]

تلنگر

با مادرش آمده بود از صورتش معلوم بود اضطراب دارد،گفت امسال کنکور دارم.گفتم خوش به حالت که جوانی و قدرت انتخاب داری:گفت سخته.گفتم اگرهم سخت باشه برای همه است.کار آسان انجام دادن که لذتی نداره:گفت شلوغه و شرکت کنندگان زیاد گفتم جوانی یعنی ابتدای رقابت سالم فقط قله را نگاه کن هرچه همراه داشته باشی بهتره.گفت میترسم گفتم از چی: گفت از کنکور گفتم از کنکور یا نتیجه آن گفتم آره گفت چه فرقی،گفتم کنکور راه ورودبه دانشگاه و نتیجه کنکور حاصل تلاش ماست:گفتم از دانشگاه میترسی گفت نه عاشقشم گفت از کنکور چی گفت راه آن است گفتم از نتیجه کنکور چی گفت تلاش میکنم،در آخر گفت چه کنم راحت تر درس بخوانم:گفتم به اندازه کافی شب بخواب غذا متعادل بخور شور نزن روزی نیم ساعت پیاده روی  کن وه به هدفت فکر کن وخودت را باکسی مقایسه کن :تو جوانی و هدف دادری بخواه میتوانی:گفت ممنون گفتم خواهش موفق باشی و خداحافظ :گفت خدانگهدار:گفتم یادت باشه با شیرینی بیای خندید و گفت چشم به امید خدا




علی ::: پنج شنبه 93/3/8::: ساعت 8:11 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 77


بازدید دیروز: 6


کل بازدید :83210
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<