دیشب گذرم به گلفروشی افتاد میل دل من به باده نوشی افتاد ناگاه پریدم از خواب عمیق چشمم به پیام روی گوشی افتاد انتظار لغتی امیدوار کننده و احساسی شوق آور است. منتظرم تا بیایی سر قرار همیشگی که رواق منظر چشم من آشیانه تو و این خانه برای روشن شدن ،منتظر کرم و فرود آمدن توست.بیا صبر لبریز شده و سوی چشم در انتظار از بس اشک ریخته کم گشته. فقط میتوانم بگویم بیا. دیگر وعده بس است از پیام و نامه خسته شده ام و جز دیدن رویت و استشمام عطر خوشبویت چیزی آرامم نمیکند.ای پادشاه ملک خوبیها بیا و زخم کهنه فراق را با حضور میمون خویش با مرحم دیدار التیام بخش.گرچه زخم قدیمی است اما تو دم مسیحای داری و حیف است این نفس حیات بخش را در کالبد بیمار ندمی. ای عزیز مصر وجود بیا که جسم بیمارمان در کویر کنعان فراق انتظارت را میکشد.
علی ::: دوشنبه 92/4/3::: ساعت 1:19 عصر