شعر زیر را به خاک پاک مراسخون و به مردان و زنان خوب و فرزندان نکو و دشت با صفا و چشمه انجیری و دودور و تپو و خلاصه به بهار دل انگیز آن تقدیم میکنم.
ای دیار پاک و آبادم صدایت میکنم هرکجا هستم بدان هردم هوایت میکنم
هربهارت جلوه ای باشد زمینوی خدا زین سبب هر فرودین دل عازم دولت سرایت میکنم
تاری از سبزه و پودی از شقایقهای سرخ من تماشا روی فرش سرزمین با صفایت میکنم
در هیاهوی ترافیک و صدای بوقهای بی حساب آرزوی صبح زیبا و پسین دلگشایت میکنم
خاک پاکت جایگاه امن جداد من است توتیای چشم خود را جستجو در کوچه هایت میکم
ریشه دارم در درون خاک رمزآلود تو قلب خود را من روانه با صبای هر صبایت میکنم
چشمه انجیری تو باشد نشانی از بهشت در پناه سایه بید کجش هر دم دعایت میکنم
تا گذار من میافتد در میان باغ شهر میل راغ و کوچه باغ و باغهایت میکنم
چونکه بینم گاهگاهی جویی از آب روان من هوای پشتک و وارو درون نهرهایت میکنم.
در خیابانهای پرماشین و آلوده و پر از ازدحام آرزوی راه رفتن در میان دشتهایت میکنم
هرچه دارم در جهان از مال و دانش بهره ای از تو دارم زین سبب آن را فدایت میکنم