حدود 4 ماه و 2 روز از آخرین یادداشت من می گذرد.نمیدانم چرا در این مدت چیزی ننوشتم . مهم هم نیست بلکه مهم این است که ننوشتم ولی دوباره می خواهم بنویسم.این بار می خواهم درد دل های خود را بنویسم. مشاهدات خود را تحریر کرده تا پیام رسان دردهای ناگفته باشم.دردهای آنان که زبان گفتن نداشته و نیز پا و نای رفتن. غریبه نیست یه کم بیا نزدیکتر پول تو جیب داری وضع حساب بانکیت چطوره انبارت پر یا نه دلار چنده بلیط رفت و برگشت کیپ تاون چنده. نمیدانم هر که هستی خداوند نعمت را برای بندگان آفریده .سالم باشی . نوش جانت .ولی یادت باشه زمستان نزدیکه و باد پاییزی از راه رسیده و حسنک کفش و زیور لباس ندارد.
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم
راستی یاد رفت بگم بازی پیروزی و استقلال هم یک یک شد. اصلا به ما چه .