• وبلاگ : تلنگر
  • يادداشت : پدر
  • نظرات : 1 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مريم 


    سلام...شب ب خير..خوبي؟من هم پدرم رو خيلي دوست داشتم و اونم مثل پدر شما به رحمت خدا رفته...خدا همه رفتگان خاک رو بيامرزه...ان شاالله همه رفتگان واسه ما دعاي خير کنن

    راست ميگي ....منم هميشه اين روز عدم حضور پدر رو بيشتر حس مي کنم...دلم با خواندن اين شعر خيلي برا پدر بيقراري کرد و اشکام بدون اجازه من ،گلوله گلوله بر روي گونه هام غلتيد...حس من هم هر وقت به ياد پدرم مي افتم دقيقن همينه........... عاشق اينکه 2 باره برگرده و با نگاه گرم و رفتار پر از مهرش و کلام پر از عشقش منو از عشق و محبت سيراب کنه....حيف که کاري براشون از دستمون ساخته نيست جز طلب مغفرت...ولي کاش پيشمون بودن تا بيشتر قدرشونو مي دونستيم

    دوستان قدر پدر و مادرتون رو بيشتر بدونيد

    شب به خير

    سلام دوست من يک داستان نوشتم با نام بغضي که نشکست خوشحال ميشم بخوني و نظر بدي ولي خدائيش بخون نظر بده. 20 دقيقه يا شايدم کمتر وقتت و مي گيره.ارزش خوندنم داره سرگرم ميشي منتظر حضور سبز ونظر با ارزشت هستم علي يارت